لعنت به داستايوسکی در یک نگاه

  • برنده‌ی جایزه‌ی کنگور ۲۰۰۸
  • بازنویسی رمان جنایت و مکافات
  • پیرو ایده‌ی اگزیستانسیال معنا دادن به زندگی ولو با جنایت

رمانعتیق رحیمی

تعداد صفحه 240

برای کسانی که شاهکار جنایت و مکافات را خوانده اند، این رمان جالب خواهد بود. رمان لعنت به داستایوسکی به نوعی بازنویسی رمان جنایت و مکافات است؛ با این تفاوت که رسول در کابل در میان جنگ‌های داخلی افعانستان، تصمیم به قتل پیرزنی نزول خور به نام ننه عالیه می‌گیرد. او در حین انجام این کار و عواقب بعدش مدام به یاد جنایت و مکافات افتاده و به داستایوفسکی لعنت می‌فرستد!

رسول شاید به اندازه‌ی راسکلنیکف (شخصیت اول جنایت و مکافات) پیچیده نباشد، اما خالی از پیچیدگی هم نیست. او داستان را به سبک خودش پیش می‌برد. رسول به واسطه‌ی ارتباط نامزدش با پیرزن، خشمی بی‌نهایت از او دارد که خود به تنهایی می‌تواند علت قتل باشد و همین موضوع سبب می‌شود پس از قتل دریابد که چیزی از پیرزن ندزدیده (برخلاف راسکلنیکف)؛ اگرچه که بعد خیلی پشیمان می‌شود و داستایوسکی را مقصر می‌داند.

او پس از انجام این قتل، دچار احساس گناه و شرمی می‌شود که بسیار آزارش می‌دهد. رسول شرمگین است که چرا نتوانسته به سان راسکلنیکف عمل کند. این رمان موازی با داستان اصلی خود، توانسته خیلی خوب به جنگ‌های افغانستان نیز بپردازد و آن را شرح دهد.

در مجموع رمان لعنت به داستایوسکی برای کسانی که شاهکار جنایت و مکافات را خوانده‌اند می‌تواند انتخاب بسیار مناسبی باشد؛ چرا که جنایت و مکافات به نوعی پیش نیاز این رمان محسوب شده و بدون خواندنش، ممکن است ابعاد عمیق و فلسفی کتاب خوب درک نشوند.

عتیق رحیمی نویسنده‌ی فرانسوی افغانستانی لعنت به داستایوسکی را خلق کرده و ترجمه‌ی فارسی آن به همت مهدی غبرائی در انتشارات ثالث چاپ شده است.

در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:

​«درست در همان لحظه که رسول تبر را بلند می‌کند تا بر فرق پیرزن فرود بیاورد، فکر جنایت و مکافات در ذهنش برق می‌زند. دست‌هایش می‌لرزد، پاهایش می‌لرزد. و تبر در دست‌هایش می‌لغزد. سر پیرزن را می‌شکافد و در جمجمه فرو می‌رود. پیرزن بی‌صدا روی فرش سرخ و سیاه می‌غلتد. روسری‌اش با طرح شکوفه‌های سیب در هوا شناور می‌شود و بعد روی جسد درشت و شل و ولش می‌افتد. پیرزن به خودش می‌پیچد. یک نفس دیگر؛ شاید دو نفس. چشم‌های خیره‌اش به رسول دوخته شده که نفس بریده، سفیدتر از جنازه، وسط اتاق ایستاده. شولا از شانه‌های استخوانی‌اش لغزیده. نگاه خیره‌ی ترسانش در جوی خون گم شده، خونی که از جمجمه پیرزن روان است با سرخی فرش در می‌آمیزد و طرح‌های سیاهش را تیره‌تر می‌کند، بعد به سوی دست گوشتالوی پیرزن راه می‌کشد که هنوز بسته‌ای اسکناس را به چنگ گرفته. پول ممکن است خون‌آلود شود.»

«داستایوسکی، آره، خودش بود! او با جنایت و مکافاتش به زمینم زد، ویرانم کرد. مانع شد که پا جای پای قهرمانش، راسکلنیکف، بگذارم: زن دوم، این یکی بی‌گناه، را بکشم؛ پول و جواهراتی را بردارم که مرا یاد جنایتم بیندازد؛ طعمه‌ی پشیمانی خود شوم، در ورطه‌ی گناه فرو بروم و در نهایت به اعمال شاقه محکوم شوم … دیگر؟ دست کم این کار بهتر از این جور احمقانه دویدن به بهانه‌ی رقت‌انگیز قتل است. خون روی دست هایم، اما هیچی تو جیب هایم. چه جنونی! لعنت به داستایوفسکی!»

«اما این زن چطور می‌توانست در این حال ننه عالیه را بگذارد و تند و تند در برود؟ معلوم بود یکی از بستگان اوست. فقط جیغ زده بود. حتی کمک نخواسته بود. چه مکارانه موقعیت را سنجیده، تصمیم گرفته و با غنیمت در رفته بود. بی‌آنکه حتی طرف را کشته باشد. پتیاره! درست است، بدون قتل، اما آدم خائنی است. به خانواده‌ی خودش خیانت کرده. خیانت بدتر از قتل است.»

آیا این بررسی برای شما مفید بود

مشخصات لعنت به داستايوسکی

  • مولف (مولفان)
  • مترجم (مترجمان)
  • رده سنی

    بزرگسال

  • قطع

    رقعی

  • سال چاپ

    1396

  • تعداد صفحه

    240

  • شماره چاپ

    2

  • تعداد جلد

    تک جلدی

  • شابک

    9786004050333

  • کشور

    افغانستان

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

برای ارسال دیدگاه، وارد حساب کاربری خود شوید وارد حساب کاربردی شوید

ثبت پرسش

هنوز پرسشی ثبت نشده است.

برای ارسال پرسش، وارد حساب کاربری خود شوید وارد حساب کاربردی شوید