سرشار زندگی

جان فانته رمان نویس و فیلم نامه نویس مشهور آمریکایی، این بار خودش شخصیت اصلی رمانش، «سرشار زندگی» است. همسر جان فانته باردار است، خانه شان را موریانه زده و از آنجایی که هزینه تعمیر آن بسیار بالاست، جان تصمیم میگیرد به سراغ پدرش (نیک فانته) برود و از او بخواهد که تعمیر کف آشپزخانه را به عهده بگیرد.

جان فانته به خانه والدینش می رود و آنجا شاهد تقابل کمدی سنت و مدرنیته هستیم. پدر و مادر او، دائما از راهکارهایی خرافی برای صاحب فرزند شدن و به خصوص فرزند پسر صحبت می کنند. پدر و پسر با قطاری به سمت لس آنجلس راه می افتند. نیک فانته پیرمردی لجباز و سنتی ست و این مسئله، سفر سختی را برای جان رغم می زند. همسر او، جویس، در طول بارداری خود تغییرات عجیبی می کند.

او که سابقا زنی ملحد بوده، حالا شیفته مسیحیت و کلیسا شده و تصمیم دارد فرزندش را با آموزه های مذهبی تربیت کند. جان فانته موقعیت هایی کمدی در این رمان خلق میکند. کتابی ساده و سرشار زندگی که نویسنده در آن روح و ذهن خود را تماماً عریان کرده، تا جایی که بخش هایی از کتاب شکل اعتراف به خود می گیرد.

«سرشار زندگی»، قطع و جلد بسیار زیبایی دارد و تصویر روی جلد، با باز کردن کتاب کامل می شود. این کتاب توسط محمدرضا شکاری ترجمه شده است. از جان فانته آثار دیگری نیز به زبان فارسی ترجمه شده است؛ از جمله «رگ و ریشه» و «از غبار بپرس».

جملاتی از کتاب سرشاز زندگی

«نثرم هر جوری بود، از او نشأت می گرفت. چون همیشه حرفه ام را کنار می گذاشتم، ازش نفرت داشتم، ناامید می شدم، کاغذ را مچاله می کردم و پرت می کردم وسط اتاق. اما او می توانست آن نوشته های دور انداخته شده را زیر و رو کند و یک چیزهایی دستگیرش شود، من هم واقعاً هیچ وقت نمی دانستم کِی خوبم.

زایمان زن دوران بدی برای مرد است. خلقت، قدرت فراوانی به زن می بخشد و او بدون مرد به راهش ادامه می دهد. اما می گذرد.

خانه ی من! چهار تا اتاق خواب. جای کافی. حالا جفتمان آنجا زندگی می کردیم، و یک نفر هم تو راه بود. آخر سر هفت نفر می شدیم. رویایم این بود. یک مرد توی سی سالگی هنوز هم وقت دارد که هفت تا بچه بزرگ کند. جویس سی و چهار سالش بود. سالی یک بچه. یکی داشت از راه می رسید، شش تا مانده بود. دنیا چقدر قشنگ است! آسمان چقدر وسیع است!»