بی خیال در یک نگاه

  • برنده‌ی جایزه‌ی بهترین رمان اول نویسندگان زیر ۳۵ سال بریتانیا
  • نخستین کتاب از سری پاتریک ملروز
  • اولین رمان سنت ابین نامزد جایزه‌ی من بوکر۲۰۰۶

رمانادوارد سنت ابین

تعداد صفحه 168

ادوارد سنت ابین، نویسنده‌ی رمان بی‌خیال، کودکی بسیار سختی را گذارنده. او پدری آزارگر داشت که رفتار نابهنجار و خشونت بارش باعث شد ادوراد سنت ابین کودکی دردناکی را تجربه کند. او حتی دوره‌ای معتاد به الکل و هروئین نیز شد اما توانست خود را نجات دهد و پا به عرصه نویسندگی بگذارد.

او شروع به نوشتن کرد؛ نوشتن مجموعه‌ای شامل پنج رمان که بتواند به واسطه‌ی آن‌ها از خاطرات دردناک کودکی گذر کند و آرامش و سلامت روان خود را بازیابد. این مجموعه، رمان‌های پاتریک ملروز نام دارد که شامل رمان‌های بی‌خیال، خبرهای بد، تک امیدی، شیر مادر، و عاقبت می‌شود.

اولین رمان این مجموعه، بی‌خیال نام دارد. ادوارد سنت ابین در این رمان زندگی پاتریک ملروز را زیر ذره بین قرار می دهد. در بخش‌هایی از کتاب به کودکی او می‌رویم و شاهد رفتار نامناسب پدرش با او می‌شویم. (در واقع این زندگی شخصی خود ادورا دسنت ابین است که در قالب شخصیت‌های دیگر با اندکی تفاوت بازآفرینی شده) در بخش‌هایی از کتاب به بزرگسالی پاتریک پرداخته می‌شود و در مجموع زندگی خانوادگی با همه چالش‌ها و دردسرهایش مورد بحث و گاهی نقد قرار می‌گیرد.

ادوارد سنت ابین در اولین رمان خودش بسیار درخشان عمل کرده و توانسته جایزه‌ی بهترین رمان اول نویسندگان زیر ۳۵ سال بریتانیا را دریافت کند. او این مسیر را ادامه داد و چهار کتاب دیگر بعد از بی‌خیال نوشت. سنت ابین رمان‌های مستقلی هم با نام‌های «روی لبه»، «سرنخی برای خروج»، «گم شده در کلمات» و «دانبار» نیز نوشت. بر اساس نقدی در نشریه‌ی تایمز او یکی از بهترین نویسنده‌های نسل خود است که نثرش با افسونی ساده نقاب از چهره‌ی شرارت بر می‌دارد.

رمان بی‌خیال توسط مجتبی ویسی به فارسی برگردانده شده و در سال ۱۳۹۹ در انتشارات نیماژ برای اولین بار به چاپ رسیده است.

در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:

«تمکین، حتی در امور ناچیز، از دغدغه‌های اصلی النور بود. چیزهایی را که تمایلی به باورشان نداشت به پای چیزهایی فدا می‌کرد که به باورشان تمایل داشت، مثل روحیه‌ی از خودگذشتگی.»

«در مقطعی نحوه‌ی پزشک شدن دیوید را ستوده بود. زمانی که با پدرش از تمایلاتش سخن به میان آورده بود، ژنرال ملروز بلافاصله مقرری سالیانه‌اش را قطع کرده و ترجیح داده بود آن پول را صرف پرورش قرقاول کند. به نظر او تیر اندازی به سمت آدم و حیوان، کار آدم‌های با اصل و نسب و اشراف بود و رسیدگی به زخم و جراحت مردم، شغل دکتر پیزوری‌های طبقه‌ی متوسط. دیدگاه ژنرال همین بود و تا هر زمان اسلحه دستش بود از تیراندازی سرمست می‌شد. برای ژنرال ملروز کاری نداشت که با پسرش رفتار سردی در پیش بگیرد. بار اول زمانی به فعالیت‌های او توجه نشان داده بود که پسرش کالج ایتان را ترک کرده بود و پدر از او هدف و نقشه‌اش برای آینده را جویا شده بود. دیوید هم که جرئت نکرده بود بگوید دل و جانش با موسیقی و آهنگ‌سازی است، من من‌کنان پاسخ داده بود: "متاسفانه باید بگم که هنوز نمی‌دونم، آقا." ژنرال به خوبی می‌دانست که پسرش فقط وقتش را با پیانو تلف می‌کند و خودش صلاح کار را در آن می‌دید که او به خدمت ارتش درآید تا بر این خواست زنانه‌اش سرپوش بگذارد.»

«مادربزرگ پاتریک مرده بود. یکی از دوستان مادرش گفته بود که او به بهشت رفته، اما پاتریک چون زمان دفن آن جا بود خوب می‌دانست که او را توی یک جعبه‌ی چوبی گذاشته اند و بعد جعبه را توی یک گودال جا داده اند. بهشت جای دیگری بود و آن زن دروغ گفته بود، مگر آنکه این کار هم مثل فرستادن یک بسته‌ی پستی باشد.»

آیا این بررسی برای شما مفید بود

مشخصات بی خیال

  • مولف (مولفان)
  • مترجم (مترجمان)
  • رده سنی

    بزرگسال

  • قطع

    رقعی

  • سال چاپ

    1399

  • تعداد صفحه

    168

  • شماره چاپ

    1

  • تعداد جلد

    تک جلدی

  • شابک

    9786003675773

  • کشور

    انگلستان

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

برای ارسال دیدگاه، وارد حساب کاربری خود شوید وارد حساب کاربردی شوید

ثبت پرسش

هنوز پرسشی ثبت نشده است.

برای ارسال پرسش، وارد حساب کاربری خود شوید وارد حساب کاربردی شوید